·
جنبش (!) اقتباس کردن از مدلهای مرجع فرایندی تاریخچهی
چندانی ندارد و طبق شواهد از حدود سال ۱۹۸۹
آغاز شده (جالب! یعنی تقریبا همزمان با طرح مباحث مهندسی مجدد توسط همر و چمپی.(
·
امروزه همه تقریبا اهمیت استفاده از این مدلها را درک کردهاند
و به قول APQC این سفر را آغاز کردهاند؛ هر چند این حوزه هنوز جای کار بسیار
زیاد دارد.
·
۳ تا از مهمترین دلایل استفاده از مدلهای
مرجع فرایندی به ترتیب عبارتند از: بهینهکاوی
(Benchmarking) فرایندهای
سازمان، تعریف فرایندها در حالت بین ـ وظیفهای (Cross-functional)
و مدیریت محتوا.
·
۷۰ درصد پاسخدهندگان دارند خودشان را برای
آغاز پروژههای مدیریت فرایندهای کسب و کار (BPM)
گرم میکنند. این عدد
در میان استفادهکنندگان از مدلهای مرجع فرایندی ۹۰ درصد است.
·
خوب از چه مدلهای مرجع فرایندی استفاده میشود؟ اغلب کسانی که
از مدلهای مرجع فرایندی استفاده میکنند گفتهاند که این مدلها یا فراتر از نیاز
آنها هستند و یا دارای نقص هستند. بنابراین ۲۴ درصد از آنها (بالاترین درصد نسبت به مدلهای استاندارد
موجود) گفتهاند که مدلشان را خودشان با سفارشیسازی
(Customization) مدلهای
استاندارد میسازند. در میان مدلهای استاندارد مدل
APQC PCF با درصد استفادهی ۲۲ درصد، اول است و مدلهایی مثل ITIL، زنجیرهی ارزش پورتر و COBIT و TOGAF به ترتیب در مقامهای بعدی قرار دارند
(جالب است که مثلا مدل مرجع معماری دولت فدرال آمریکا (FEAF) در ردههای بسیار پایین قرار گرفته. این
یا بدان معنا است که هنوز پروژههای
معماری فرایندی با پروژهای معماری سازمانی خیلی مرتبط نشدهاند یا اینکه واقعا
استفاده از FEAF خیلی گسترده نیست. من حدسم این است که اولی باید درستتر باشد.)
·
۵۶ درصد شرکتکنندگان گفتهاند که بهکارگیری
مدلهای مرجع فرایندی برای آنها منفعتی (حالا چه ملموس و چه غیر ملموس) داشته است.
شکل
چرخهی عمر مدلهای مرجع فرایندی هم از این تحقیق واقعا نکات بسیار جالبی را در
بردارد. این شکل را هم بهعنوان حسن ختام این پست ببینید:

چند نکته در حاشیهی “مدل فرایندی APQC PCF در میدان عمل”
پستی که در مورد مدل فرایندی APQC PCF و نتایج بررسی وضعیت کاربرد آنها در عمل نوشته بودم، بازتاب
خوبی پیدا کرد و کامنتهای بسیار خوبی توسط دوستان در مورد آن داده شد. به نظرم
رسید بد نیست چند نکته اضافیتر را در این مورد مرور کنیم:
۱٫ شاید بهتر بود من اول در مورد اینکه مدل مرجع فرایندی چیست
و به چه دردی میخورد مینوشتم و بعد دربارهی مدلهای مرجع موجود در ادبیات
مدیریت. در این مورد حتما در آینده خواهم نوشت؛ اما فعلا همین را داشته باشید که
یک مدل مرجع قرار نیست عینا در جایی که از آن استفاده میشود پیادهسازی شود.
استفاده از هر مدل مرجعی، حتما نیازمند سفارشیسازی است. اینکه سفارشیسازی چیست
و چگونه باید انجام شود، بحثی است که بعدتر به آن هم خواهیم رسید.
۲٫
خوبی مدل APQC PCF این است که در قالب یک مدل جامع، کلیهی
فرایندهای سازمان را جمعآوری کرده و از آن بهتر اینکه هر کارکرد (Function) در این مدل، یک پکیج جداگانه است و میتوانید
برای معماری فرایندی هر بخش از سازمان از این بخشها به صورت جداگانه هم استفاده
کنید.
۳٫ یک نکته را فراموش نکنید: در جایی که مدل خاص فرایندی یک صنعت
خاص وجود دارد، APQC PCF خیلی شاید کاربردی نباشد و بهتر است در چنین صنایعی در بخش فرایندهای اصلی از مدل خاص آن صنعت بهره
برد و برای فرایندهای بخش پشتیبانی سازمان به سراغ مدل APQC PCF رفت. از این مدلهای خاص هم زیاد داریم؛ چند
تا مثالاش را آقای محمد حسین در کامنتهایشان در پست قبلی اشاره کردهاند. از
جمله: مدل eTOM که خاص صنایع مخابراتی است یا مدلهای COBIT و ITIL که فرایندهای خاص مدیریت فناوری اطلاعات را در سازمان
به دست میدهند. یک مدل خاص بسیار مهم دیگر هم مدل SCOR است که خاص مدیریت زنجیرهی تأمین است.
۴٫ هر جایی که فرایند معنادار باشد، مدل مرجع فرایندی هم معنادار
است. بنابراین انجام پروژهها هم میتواند مدل مرجع فرایندی داشته باشد. از این
دیدگاه است که مثلا مدل PMBOK هم یک مدل مرجع فرایندی برای فرایندهای
مدیریت پروژه است وRUP هم مدل مرجع مدیریت پروژههای توسعهی نرمافزار است.
۵٫ اما حواسمان باشد که مدل مرجع (Reference
Model) با چارچوب (Framework) فرق دارد. چارچوب از اسماش معلوم است که
چیست: مجموعهای از قواعد و تعاریف که به نشان میدهند که مسئلهی مورد نظر چه
اجزایی دارد، ارتباط میان آن اجزا چیست و چطور باید در مورد حل آن فکر کنیم. از
همین تعریف مختصر مشخص است که چارچوب چیزی فراتر از متدولوژی و مدل مرجع است. بطور
خلاصه: برای حل یک مسئله میتوان چارچوبهای مختلفی داشت و هر چارچوب هم میتواند
شامل چندین متدولوژی و مدل مرجع باشد. براساس توضیحات فوق لازم است توجه کنیم که
در موردِ خاص معماری سازمانی، آن چیزی که ما میشناسیم و بهکار میگیریم از جنس
چارچوب است (مثل: TOGAF، FEAF، EAP و …)
و نه مدل مرجع فرایندی. البته چارچوب معماری دولت فدرال آمریکا (FEAF) یک مزیت دارد و آن هم اینکه برای لایههای
مختلف معماری دارای مدلهای مرجع جداگانه است. مدل مرجع
فرایندی این چارچوب، مدل BRM یا (Business Reference Model) است که فرایندها را در سطح سرویسهای حاکمیتی تعریف کرده است (و
به همین دلیل است که به درد معماری سازمانی در سطح دولت / حاکمیت میخورد و نه سطح
سازمانهای خصوصی.) بنابراین آقای محمد حسین عزیز باید به این نکته توجه کنند که
ما برای این مجبوریم در لایهی معماری کسب و کار پروژههای معماری سازمانی سراغ
مدلهایی مثل APQC PCF، eTOM یا SCOR برویم که چارچوبهای معماری سازمانی مدل مرجع فرایندی به همراه
خود ندارند.
۶٫ در بعضی حوزهها عملا Best Practiceهای فرایندها در قالب نرمافزارهای
موجود در بازار (که حتی به شکل اوپن سورس هم در دسترس هستند) شکل مدل مرجع را به
خود گرفتهاند؛ از جمله مثلا فرایندهایی که با CRMها در سازمانها پیادهسازی میشوند.
البته علت اصلی این است که این نرمافزارها حوزهی فعالیتی را به سازمان اضافه میکنند
که قبلا وجود نداشته و البته اساسا بدون بهرهگیری از IT هم قابل اجرا نیست (این نکته هم باز در مورد
کامنت آقای محمد حسین.)
۷٫ همزمانی نسبی آغاز جنبش مهندسی مجدد با آن مقالهی معروف
زکمن به نظرم اصلا تصادفی نیست. هر دو حوزه توسعهی سریع کارها، باعث بروز بینظمیهایی
شده بود که عملا جز افزایش پیچیدگی و هزینههای اجرای سیستمها (چه به معنای سیستمهای
عملیاتی و مدیریتی و چه سیستمهای نرمافزاری) نتیجهای را در بر نداشت. در نتیجه
لزوم پرداختن روشمند و نظاممند به معماری سیستمها در دو حوزهی کسب و کار و
فناوری اطلاعات به صورت جداگانه مورد توجه قرار گرفت که سرانجام با پیوند این دو
حوزه در اوایل قرن جدید، معماری سازمانی پدید آمد.
: